انسان کنش گرا درشاهنامه
در نوبت پیشین گفته آمد که یکی از بنیادهای پایدار در جهان بینی و اندیشهورزی ایرانی، دوگانهگرایی است. بازتاب آن را نه تنها در اندیشههای ایرانی بلکه در هر پدیده دیگری که با جهان ایرانیان پیوندی دارد، می بینیم. ایرانیان دوگانهگرا بودهاند، اما دوگانهپرست نه. برای مثال، آنهایی که به دین زرتشت آشنایی ندارند، گمان میکنند زرتشتیان دوگانهپرستند اما این چنین نیست. آفریدگار در جهانبینی آیینی ایرانی، یگانه است.
در روزگار فریدون، ما هنوز در آغاز زمان و جهان هستیم. داستان این است که اگر بخواهم نمادشناسانه بگویم، باید عنوان کنم که در بسیاری از افسانههای ایرانی و حتی جهانی، پور کهین است که بر پوران دیگر چیرگی مییابد. زیرا پور کهین، پیوندی بیش به آینده دارد. پور کهین کسی است که آینده را میسازد، آرمانگرایی دارد و رهاترین است. هنگامی که گیتی به فرجام میرسد و ناسازی از بین میرود، در آن زمان است که پهلوان بزرگ «گرشاسب» سر از خواب گران برخواهد داشت.
در آن هنگام، گرشاسب به جهان خواهد تاخت و دیگربار سیاهی و تباهی را از بین میبرد. گرشاسب که هماورد نمادین ضحاک ماردوش است، در آن زمان است که با گرزه بر تارک ضحاک فرو میزند و او را میکشد. پلیدی، بدی، زیان و هر آنچه نشان از سیاهی دارد، به همین شکل از بین میرود تا چرخهای از آفرینش به فرجام بیاید و چرخهای دیگر آغاز شود. ضحاک تا پایان جهان زنده میماند و هماورد او گرشاسب است که چهرهای فرجام شناختی دارد.
آدمی در شاهنامه کنشگر است. زیرا بیکنشی با مرگ برابر است. هرکس در گیتی است، به ناچار باید در تبوتاب و تکاپو باشد. زیرا در جهانی ناساز زندگی میکند. پس باید گریزان از زیان باشد. ناسازی نشانه آن نیست که آدمیان همواره باید در ستیز باشند بلکه فرجام این فرآیند، همدلی و همسازی است. انسانی داد کار را درجهان ناساز به شایستگی میدهد که بتواند به آرامش برسد. آرامش دستآورد آشتی است. کسی که هم با جهان و هم با خود به آشتی رسیده، در آرامش است.
اگر به بخشهای رزمی شاهنامه بنگرید که سرشت و ساختاری حماسی دارد، هرگز نمیبینید که ایرانیان آغازگر نبرد و خونریزی باشند، بلکه همواره تورانیان یا مردمانی دیگرند که به ایران میتازند و ایرانیان به ناچار در برابرشان میایستند و تا آنان را از کشور نرانند، دست از نبرد نمیکشند. در جهانبینی کهن ایرانی، انسان راستین با سوی اهورایی در پیوند است و از سوی اهریمنی میگریزد. درست است که کشاکش در میان این دو، در آدمیان وجود دارد، ولی این کشاکش بازتاب بیرونی مییابد. تنها آدمی است که میتواند نیک باشد یا بد؛ چون او در آنچه که میاندیشد، میگوید و به انجام میرساند، آزاد است.
ما در برابر کنشهای یکسان، همواره واکنشهای یکسان نشان نمیدهیم. میاندیشیم، اگر اندیشه تباه باشد، کنش هم از همانگونه خواهد بود. اگر اندیشه روشن و راست باشد، سازنده است. پس بازتاب آنچه در درون و منش ما میگذرد، در جهان پیرامون دیده میشود. این دوگانهگرایی همواره با ماست و رفتارهای ما را سامان میدهد. زیرا پیش از آن اندیشه های ما را سامان داده است. ایرانیان دیگردوستترین و بیگانهنوازترین مردمان جهان هستند. این را از سر شیفتگی به ایران و ایرانی نمیگویم، بلکه برای آن برهان دارم.
شما چه نظری دارید؟